یادمه چهارم دبیرستان بودیم.برای درس خوندن میرفتیم کتابخونه با "ژ" .اونایی که میومدن هم آشنا بودن تقریبا همه و یا تو اون مدتی که میرفتیم اشنا شده بودیم.اون موقعها "ژ" علاقه ی خاصی به حضرت اباالفضل (ع) داشت. نزدیکای 3 شعبان گفت میای به مناسب این سه تا ولادت شیرینی بدیم تو کتابخونه؟ منم که خراب رفاقت.قبول کردم.صبحش زودتر رفتیم یک سینی شیرینی خریدیم و پخش کردیم.و خب لازمه اشاره کنم ذوق مرگ بودیم؟

سال بعدش من رفته بودم دانشگاه.نمیدونم از کجا به سرم زد که دوباره اونکارو بکنم.اون موقع ها خوابگاهی بودم.رفتم از شیرینی فروشی داخل دانشگاه یدونه سینی کوچیک خریدم و بردم سرکلاس دکتر محمودزاده.اون موقعها یکم خجالتی تر بودم و فقط گذاشتم رو یکی از صندلیا و یکی از بچه ها بانی خیر شد و پخشش کرد.

سال بعدترش چون دوسال قبلش انجام داده بودم و چون بنظرم این سه تا ولادت خیلی ناشناخته بودن دوباره قصد کردم انجام بدم.اینبار شکلات خریدم و یکی از بچه ها کمکم کرد سر کلاس دکتر نبی پخش کنیم(:)))) جعبه های شکلات یجووووری پک شده بودن که هر لایه رو که باز میکردیم،یه لایه ی دیگه پیدا میشد)

پارسال با همون استدلال سال قبل رفتم یکی از شیرینی فروشی های دروازه تهران و یه جعبه از اون کوکی چیپسی هایی که تازه "ر" کشف کرده بود خریدم و باز سرکلاس دکتر محمودزاده پخش کردم .(بماند که هفته بعدش یکی از بچه ها یه جشن تولد سر همون کلاس راه انداخت در حدی که استاد میخواست خفش کنه).البته یجوری اضافه اومد که سر دوتا کلاس دیگه به علاوه ی یسری بچه های دانشکده هم پخش شد.

امسال ولی به قدری تاریخ از دستم در رفته که عصر که مامان پرسید فردا چخبره،طبق استوری های اینستاگرام گفتم ولادت یکیه ولی نمیدونم کی.بعدش که تقویمو دیدم خیلی دلم سوخت که امسال اینقدر هیچکاری نمیتونم بکنم.یاد سالهای قبلش افتادم ،چقدر الکی الکی شروع شد و ادامه پیدا کرد.

 

+عیدتون مبارک

++سال نوتون مبارک


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تور لحظه آخری دبی Bill تحقيق و آموزش Alex Medusa دیسپچر همتراز کاشی Justin 98FreeP